خدایا تو فلب مرا می خری؟


유♥웃انــتــهـاے عـشــــق유♥웃

˙·٠•●♥هـر جـا کـه عـشـــــــق اســـت زنـבگے آنــجــاســت ♥●•٠·˙

 

دلم را سپردم به بنگاه دنیا
و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هر روز
برای دلم
مشتری آمد و رفت
و هی این و آن
سرسری آمد و رفت
ولی هیچ کس وافعا
اتاف دلم را تماشا نکرد
دلم قفل بود
کسی قفل قلب مرا وا نکرد
یکی گفت:
چرا این اتاق
پر از دود و آه است
یکی گفت:
چه دیوارهایش سیاه است
یکی گفت:
چرا نور اینجا کم است
و آن دیگری گفت :
و انگار هر آجرش
فقط از غم و غصه و ماتم است
و رفتند و بعدش
دلم ماند بی مشتری
و من تازه آن وقت گفتم :
خدایا تو قلب مرا می خری؟
و فردای آن روز
خدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه
پشت خود بست
و من روی آن در نوشتم
ببخشید دیگر
برای شما جا نداریم
از این پس به جز او
کسی را نداریم 
 




برچسب‌ها: <-TagName->
نوشته شده در سه شنبه 23 فروردين 1390برچسب:,| ساعت 16:27| توسط کیمیا| |

قالب ساز pinkthem